روزمرگی های آرون

روزمرگی های آرون

گاه گاهی
دلم میخواهد مرد نبودم ...
آنگاه یک دل سیر می گریستم
و
کسی هم نمیگفت :

"مرد که گریه نمیکنه "

آخرین نظرات
  • ۴ آذر ۹۵، ۱۷:۴۸ - محمد حسین امینی
    تسلیت...
نویسندگان

بابایی با رفتنت تمام این خانه درد می کند ....


حس و مغزم خالیه خالیه ....

+برا شادی روح بابام دعا کنین 

++احتمالا ی مدت نباشم سخته با خودم کنار  بیام ....

۲ نظر ۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۵
آرون ملکی

بدترین و مزخرف ترین حس تو دنیا فراموشیه :ا

حادتر از این نشه صلوات :ا

این روزها به طور فجیعی همه چیزو یادم میره :ا 

رمز وبمم یادم رفته بود امروز لای تیکه کاغذا پیداش کردم :ا

باید برم پیش روانشناسی چیزی این وضع خیلی خرابه شوخی بردار نیس :ا


+آلزایمر یعنی مرگ تدریجی مغز :/

۷ نظر ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۵:۲۱
آرون ملکی

دوباره نگاهمو ازش میگیرم و میگه :مردش نیستی ...

پوزخندی میزنم و میگم :مرد بودن چی میخواد ؟...لب برمیچینه و میگه: زور و قدرت ...

خنده ام پر رنگ تر میشه و میگم :پس اینجور که معلومه فقط کشتی گیر ها مردن ...

با زدن این حرفبا خشم نگاهم میکنه و میگه :از نظر تو مرد بودن چی میخواد ...

تو چشمای عسلی رنگش خیره میشم و میگم :

مرد بودن به زور بازو داشتن و قلدری نیس ...مرد اونیه که اصالت انسانی داشته باشه ...اول انسان باشه بعد مرد 

مرد اونیه که چشمش پاک باشه ...برای جنس زن ارزش قائل بشه ...مرد جنس برتر نیست ...چه زن باشی چه مرد 

فرق نداره اگه انسان باشی برتری اگرم نه که نه مردی نه زن ...!

کیفشو بر میداره و از اتاق خارج میشه ...از اون روز به بعد دیگه ندیدمش !!!

لابد پیشنهادشو برده به کسی که مردش باشه بسپاره !!!!


۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۵
آرون ملکی

اومدم اینجا که از پایان آغاز کنم ...

این فکرو خواهری انداخت تو کلم که بیامو وب درس کنم و الکی مثلا بلاگر شم.

و من هم یک جواب قاطع بهش دادم اونم این بود که :سرت به کار خودت باشه 

کسی از تو نظر نخواست جوجه (همیشه بهش میگم جوجه )

و اما طی یک هفته نظرم عوض شد اول اومدمو سری به وبلاگ ها زدم دیدم 

هر کسی هر چی و هر موضوعی که دوس داره رو مینویسه ...

این شد که تصمیم گرفتم یه بار هم که شده به حرف اجی کوچیکه عمل کنم 

ببینم چی میشه ...

امیدوارم منو تو جمع تون پذیرا باشید !

و اینکه از خوندن روزمرگی های من لذت ببرید و شاید لبخندی اندک بر لبتون 

بیاره ...

ممنون که چشاتون و وقتتون رو صرف خوندن این پست کردید 

ذهن من خیلی شلوغه و خدا کنه با نوشتن کمی از این همه دغدغه راحت 

شم ...

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۴۸
آرون ملکی